کوچکترین نویسنده ایران یک دختر روستایی مرزنشین است! | از کلاس اول تا ششم زیر درختان درس خواندم!
تاریخ انتشار: ۶ تیر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۳۴۳۶۸۱
به گزارش همشهریآنلاین، «کلاس هشتم بودم، کتابم را نوشتم.» کوچکترین فراغتی برایش مساوی است به گوشهای خزیدن و فکر کردن به آدمها و موجودات.
آدمها و موجوداتی که هرکدام نقشی بهعهده میگیرند تا داستان «شیده» جان بگیرد. خبری از کار خانه و درس و مشق نباشد، ذهنش را میسپارد به رویا. رویاهایی که پُر میشوند از حیوانات.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
داستانهای «شیده» زاییده رویاهایی است که وقت و بیوقت به سراغش میآیند. «کتاب زیاد خواندم شاید این قصهها برای همین به ذهنم میآید.» عاشق مدرسه رفتن است و درس خواندن را دوست دارد. «درسم خوب است.» حیوانات قصههای «شیده» حرف میزنند. از چیزهایی که ناراحتشان کرده، گلایهمیکنند و به درددل دیگران گوش میدهند. زندگی در قصههای «شیده» در جریان است. حیواناتی که گاهی اوقات نقشه میکشند برای نجات حیوان دیگر و زمانی هم به مشورت مینشینند برای کمک به دیگری.
«داستان اولم را یکماهه نوشتم. چهار برگه A۴ بزرگ شد.» عاشق داستان تعریفکردن برای کودکان است. «اولین کتابم چاپ شده. اسم خرس کوچولو را دوست داشتم. قهرمان کتاب خرس کوچولو است.»
«داستان اولم را یکماهه نوشتم. چهار برگه A۴ بزرگ شد.» عاشق داستان تعریفکردن برای کودکان است. «اولین کتابم چاپ شده. اسم خرس کوچولو را دوست داشتم. قهرمان کتاب خرس کوچولوست.»
اغلب اهالی چشم دارند به یارانه آخر ماه
جنگارک پایین، روستایی در دهستان بجاربازار، بخش پیرسهراب استان سیستانوبلوچستان. روستایی که پناه ۷۰خانوار شده و جمعیتش طبق آخرین سرشماریها به ۲هزار و ۶۰۰نفر میرسد
دامداری و کشاورزی موروثی از پدرانشان به ارث رسیده تا پسرها را سر زمینها بفرستد. اگرچه خشکسالی بلای جان دامها و زمینهای کشاورزی شده تا اغلب اهالی چشم بدوزند به یارانه آخر ماه.
کشاورزیشان از پدر تا پسر دیمی است، اما همان هم از رونق افتاده. جوانترها که تاب بیکاری را نداشتند دل زدهاند به دریا برای کسب روزی. جوانان سوار بر لنجها میشوند به امید رونق صیادی. آنهایی که دورتر از خانه امید بستهاند به بنادر جزایر هرمزگان برای کار.
جنگارک پایین تا همین چندسال پیش برق به خود نمیدید و خبری هم از آب لولهکشی سالم نبود. اگرچه دوسالی است روستا آب سالم به خود میبیند.
جنگارک پایین تا همین سه سال پیش مدرسه به خود نمیدید و بچهها زیر سایه درختی جمع میشدند برای درس خواندن. «شیده» هم از اهالی همین روستاست و در خانه کاهگلی پدری دو برادر و چهار خواهر میبیند؛ خانهای که سرپناه هفت کودک شده برای فردایی بهتر. «امسال کلاس دهمی میشوم. از کلاس اول تا ششم را زیر درختان درس خواندم.»
دوست دارم بعدها یکی از داستانهایم در شبکه پویا کار شود
تلویزیونی ۱۴ اینچی، «شیده» و خواهر، برادرهایش را مقابلش مینشاند برای سرگرمشدن. «شبکه پویا را خیلی دوست دارم.» «شیده» عاشق برنامههای شبکه پویاست و جذب قصهها و داستانهایش میشود.
یکی از آرزوهای «شیده» خلاصه میشود در قصهها و داستانهای شبکه پویا. «دوست دارم بعدها یکی از داستانهایم در شبکه پویا کار شود.» آرزوی دیگرش هم خلاصه میشود در سرگرم کردن کودکان. او عاشق قصهگفتن به کودکان است. شاید برای همین آخر قصههایش همیشه خوب تمام میشوند. «خوبیکردن و مهربانی را دوستدارم. همیشه سعیمیکنم با دوستانم خوب باشم برای همین قصههایم بیشتر درباره کمک به دیگران است.»
داستانهای کوتاهی که ذهنش را شلوغکردهاند، برای دوستانش تعریفنمیکند تا روزی کتاب شوند و دوستانش آنها را بخوانند. «کتابخواندن خیلی لذتبخش است. دوست دارم همه دوستانم کتابخوان شوند.»
کتاب شدن داستان اولش انگیزهاش شده برای نوشتن داستان دومش. «قصه دومم هنوز آماده نیست، اما به قصه اولم ربط دارد.»
کودک باشی دنیایات پُر میشود از آرزوهای دور و دراز. فرقی هم ندارد کجا کودکی را به نوجوانی و جوانی گره بزنی، آرزوکردن مرز و شهری به خود نمیبیند. «خیلی دوست دارم داستانهای کوتاه و ادامهدار بنویسم. داستانهایی که در شبکه پویا از آنها استفاده کنند.»
«شیده» تصمیم گرفته همیشه برای کودکان بنویسد اگرچه دنیای بزرگترها و قصههای آنها را هم دوست دارد. «بزرگتر شوم برای بزرگترها هم داستان مینویسم.» شاید در سالهای دور داستانی با نام روستای «جنگارک» در کتابفروشها به چشم بخورد. «دوست دارم داستان روستایمان را بنویسم تا همه بدانند روستای من چهجور جایی است. مردمانش را بشناسند. اگر خدا بخواهد میخواهم ۲میلیون کتاب بنویسم.»
ماه پیش کتاب اولش چاپ شد
دو سالی است که روستا به خود کتابخانه میبیند. «بیشترین کتاب را شیده امانت گرفته است.» بیشتر کتابهای کتابخانه را خوانده و با داستانهایشان همراه شده است. «کتابها را خیلی زود میخواند و میآورد. شک کردم اصلا کتابها را میخواند یا نه.»
«شیردل نوحانی» مسئول کتابخانه روستاست. مردی که از بچهها خواسته هر کتابی که میخوانند، خلاصهای از داستانش را برایش بنویسند. «از همانجا متوجه شدم «شیده» دوست دارد بنویسد. «شیده در میانه صحبتهایش از آرزوی معلمشدنش هم گفته هرچند داستاننویسی آرزوی بزرگ او است.»
«شیردل نوحانی» میگوید سال ۱۴۰۰ روستا صاحب مدرسه متوسطه اول شد. «مسیر برای دختران دور بود. اغلب خانوادهها هم وسیله ندارند تا بچهها به مدرسه بروند.» راهاندازی مدرسه توسط خیریه مهرماندگار ناصری امیدی بود برای دختران روستا تا ادامه تحصیل بدهند و خانهنشین نشوند. ««شیده» دوست دارد نویسنده شود. موسسه مهرماندگار ناصری با حمایتی که از «شیده» کرد، آینده روشنی برای او رقم زد. هرچند خود «شیده» هم دختر تلاشگری است.»
کتاب خرس کوچولو به همت موسسه مهرماندگار ناصری و نشر مدادچه کتاب شد. «خبر نداریم این کتاب فروش داشته یا نه. چاپ اولش است. ۶ ماه پیش این کتاب چاپ شده است.» «شیده» دوماه پیش داستان دومش را دست گرفت به امید اینکه کتاب دومش هم چاپ شود. «اولین کتابی که خواندم داستان لاکپشت و لکلکها بود. داستانی که خلاصه کردم. اسم کتاب را فراموش کردهام.» «شیده» مشتری پروپاقرص کتابخانه روستاست. «دو تا رمان هم خواندهام. کرونا که آمد کتابخانه هم تعطیل شد. رمان چارلی را خواندهام. هنوز رمانهای زیادی هستند که نخواندهام.»
خبر چاپ داستانش را آقای «یزدانپناه» نماینده موسسه مهرماندگارناصری به «شیده» داده است. «حس خیلی خوبی بود. انگیزه خوبی بود تا داستان دومم را شروع کنم. کتابخواندن حس خوبی دارد. فرقی ندارد کجا زندگیکنی، کتاب که بخوانی حالت خوب است.»
مدادچه کتاب خرس کوچولو را منتشر کرده است
«مدرسه را مدیریت میکنم. تابستانها برای بچهها کلاس میگذارم. نماینده موسسه مهرماندگا ر و همینطور دهیار روستا هستم.» «یزدانپناه» پنج سالی است مستمر با بچههای روستای جنگارک کارمیکند. «مسائل و مشکلات روستا را با موسسه درمیان میگذارم.»
داستان «یزدانپناه» و روستای جنگارک به سالهای گذشته برمیگردد، یعنی زمانی که راهنما معلم بود برای بازدید به این روستا سر میزد. «محرومیت و مظلومیت این روستا دلم را به درد آورد.» داستان مدرسهدار شدن روستا هم برمیگردد به ارتباطگیری «یزدانپناه» با موسسه مهرماندگار. «مدرسه نداشتند براشان مدرسه ساختند. کلاسهای تقویتی برگزار میشود. کتابخانه داریم و حالا مدرسه راهنمایی هم به روستا اضافه شده است.»
هزینه چاپ کتاب خرسکوچولو را موسسه مهرماندگار تقبل کرده است. «مدادچه این کتاب را منتشر کرده است.» مدرسهدار شدن روستا هم برمیگردد به ارتباطگیری «یزدانپناه» با موسسه مهرماندگار. «مدرسه نداشتند براشان مدرسه ساختند. کلاسهای تقویتی برگزار میشود. کتابخانه داریم و حالا مدرسه راهنمایی هم به روستا اضافه شده است.»
مدرسه روستای جنگارک زمین چمن، کتابخانه و کلاسهای هوشمند به خود میبیند. اولینبار به «یزدانپناه» میگوید داستان نوشته است. «داستانش غلطهایی داشت. اصلاحش کردیم به کمک معلم ادبیاتش.» هزینه چاپ کتاب خرسکوچولو را موسسه مهرماندگار تقبل کرده است. «مدادچه این کتاب را منتشر کرده است.»
کد خبر 686498 منبع: شهروند برچسبها دختران کتاب - نویسندگان و پدید آورندگانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: دختران خرس کوچولو یزدان پناه دوست دارم شبکه پویا چاپ شد قصه ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۳۴۳۶۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بدرود آقای پل استر
پل استر، نویسنده آمریکایی روز ۳۰ آوریل ۲۰۲۴ در نیویورک و بر اثر سرطان درگذشت. او متولد ۱۹۴۷ در نیوجرسی، فارغالتحصیل رشته ادبیات از دانشگاه کلمبیا و از نویسندگان محبوب ایرانیان بود.
محبوبیت پل استر در ایران با انتشار ترجمه رمان «سهگانه نیویورک» آغاز شد/ عکس: تصویر روی جلد کتاب سهگانهی نیویورک
محبوبیت پل استر در ایران با انتشار ترجمه رمان «سهگانه نیویورک» آغاز شد، مخاطب فارسیزبان به مخاطبان نزدیک به ۴۰ کشور دیگر دنیا افزوده شد و دیری نگذشت که تب استر خوانی به کتابخوانهای ایرانی سرایت کرد. سه ناشر به طور همزمان ترجمههایش را منتشر میکردند تا زمانی که نشر افق کپیرایت (حق چاپ و انتشار) آثار استر در ایران را خرید و به ناشر رسمی آثار این نویسنده در ایران بدل شد.
شخصیت استر نیز در به وجود آمدن این محبوبیت دخیل بود. او از معدود نویسندگانی است که در اوایل دهه هشتاد با نشریات ایرانی گفتگو کرد و از علاقه به مخاطب ایرانی خود سخن گفت.
،در آثار استر ترکیبی از تفکرات روانشناختی و رگههایی از پوچگرایی را میتوان پیدا کرد/عکس: تصویر روی جلد کتاب «سفر در اتاق تحریر»
پل استر جنایی و پلیسینویس نبود و سانتیمانتالیسم در آثارش دیده نمیشد. او در عین ارائه نثری منحصربهفرد، ردپای ژانر جنایی و کارآگاهی را به رمان پستمدرن گشود. نثر او همواره به تعلیق، مفاهیم فلسفی، پرسشگری در باب مسائل بیپاسخ انسان معاصر آغشته است.
ترکیبی از تفکرات روانشناختی و رگههایی از پوچگرایی را نیز میتوان در آثارش یافت که بخشی از آنها برگرفته از زندگی واقعی خود اوست. به غیر از «بخور و نمیر» و «اختراع انزوا»، رمان پستمدرنیستی «سفر در اتاق تحریر» آشکارا نمونه این جنبه از سبک نوشتاری اوست که خود استر در گفتگویی اشاره میکند: «گویی پیرمرد داستان خود اوست که شخصیتهای سایر کتابها و داستانهای قبلیاش به سراغش آمدهاند و درحالیکه خود را دربرابر آنها بیدفاع میبیند، باید دربرابر سرنوشتی که برایشان رقم زده است به آنها پاسخگو باشد».
نخستین بار سال گذشته سیری هاستودت، همسر و نویسنده همکارش اعلام کرد که پزشکان تشخیص دادهاند استر به سرطان مبتلا شده است
عکس: سالن کنسرت نایت در ۲۱ فوریه ۲۰۱۷در میامی، فلوریدا
استر در فیلمسازی نیز طبع آزموده و دو فیلم را در کارنامه حرفهای خود دارد. رسانهها غالبا او را سوپراستار ادبی و از فوقالعادهترین نویسندگان آمریکایی نامیدهاند.
از پل استر به فارسی کتابهای بخور و نمیر (دست به دهان)، کشور آخرینها، کتاب اوهام، شهر شیشهای، مون پالاس، اختراع انزوا، هیولا و… را خواندهایم. هرچند برخی آثار متاخر او در ایران امکان ترجمه و انتشار پیدا نکرد اما الهامبخش بسیاری از نویسندگان و داستاننویسان بود و افراد زیادی را به سوی رمان خواندن سوق داد.
روزنامه نیویورک تایمز سهشنبه، ۱۱ اردیبهشت به نقل از یکی از دوستان استر نوشت که او در خانهاش در بروکلین نیویورک درگذشت.
نخستین بار سال گذشته سیری هاستودت، همسر و نویسنده همکارش اعلام کرد که پزشکان تشخیص دادهاند به سرطان مبتلا شده است.
او دنیای بدون قصه را باور نداشت و تخیل را بخشی از واقعیت میدانست، و نویسندگی را «جنونی» توصیف کرد که «در جوانی به جان بعضیها میافتد و اگر آدم این بیماری نباشند رهایشان میکند».
طی دو دهه اخیر کمتر نویسنده آمریکایی در ایران به شهرت و محبوبیت استر رسیده است. میتوانم به جرات او را نویسندهای سیاسی بنامم که به غیر از موضعگیریهای صریح کلامی در باب موضوعات سیاسی روز دنیا، آثار مکتوب خود را نیز از این حیث بینصیب نگذاشته است.
بدرود آقای پل استر و برای تمام روایتهایی که برایمان ساختید، سپاسگزاریم
«سانست پارک» یکی از سیاسیترین رمانهای اوست که در آن به غیر از پرداختن به تبعات انتخاب فردی نظیر اوباما در آمریکا، به موضوع سانسور آثار نویسندگان و تهدید و حبس آنها نیز پرداخته است.
او در سال ۲۰۱۷ رهبری اپوزوسیون نویسندگان علیه «دونالد ترامپ» و مدیریت گروه دفاع از آزادی بیان را در مرکز «پن» آمریکا بر عهده گرفت.
استر در کتاب سانست پارک نوشت: «در فکر نوشتن مقالهای هستم، درباره اتفاقهایی که نمیافتد، زندگیهایی که سر نمیگیرد، و دنیاهای سایهواری که درست به موازات دنیایی که واقعی میپنداریم درگذر است.»
بدرود آقای پل استر و برای تمام روایتهایی که برایمان ساختید، سپاسگزاریم.
نویسنده: مهسا ملکمرزبان؛ مترجم/ منبع: بی بی سی
کانال عصر ایران در تلگرام